نیکولو برناردو ماکیاولی (Niccolò di Bernardo dei Machiavelli) فیلسوف سیاسی ، شاعر.آهنگساز و نمایشنامه نویس مشهور ایتالیایی در 3 می 1469 در فلورانس ایتالیابه دنیا آمد و در 21 ژانویه 1527 درگذشت. نام او در فارسی به صورت ماکیاول نیز به کار میرود.
مهمترین اثر ماكیاولی را كه شاید بیشترین سهم را نیز در بدنامی این فیلسوف به عنوان كسی كه اخلاقیات را به كل در مناسبات سیاسی و حكومتی زیرپا گذاشته جزوه كوچكیست به نام (شهریار) كه وی آن را به خاندان مدیچی تقدیم كرد
این اثر در اندک زمان به بیشتر زبانها ترجمه شد و در سرتاسر اروپا انتشار یافت و شهرت عظیمی به دست آورد که شاید هرگز نصیب هیچ اثر دیگری نشده باشد؛ مخصوصاً در نیمه قرن شانزدهم و نیمه اول قرن هفدهم، هدف اتهامات و ناسزاهای بسیار سخت قرار گرفت. این اثر چکیده نظریهای است که به نام «ماکیاولیسم» خوانده شده است؛ به همین سبب خشم همه مخالفان این نظریه را به خود برانگیخت.به نحوی كه امروز نیز واژه حكومت ماكیاولیستی معادل با حكومت فاسد است
هدف من در این نوشتار بررسی صحت و سقم این آموزه ها نیست چرا كه این كار خود مجالی دیگر میطلبد هدف این است كه به اجمال شرح دهم كه نظام جمهوری اسلامی كه مدعیست اولین حكومت الله بر زمین است تا چه اندازه بر پایه آموزه های ماكیاولی بنا شده و به رشد و نمو خود ادامه داده است
ماكیاولی درباره خصوصیات یك حاكم چنین میگوید: شهریاری كه میخواهد مقام و موقع خود را حفظ كند لازم است بداند كه چگونه باید به خطا دست زند و چگونه باید برحسب احتیاج از آن خطا استفاده كند یا نكند.
بنابراین، شهریار باید جداً میان اخلاق و كشورداری، و وجدان شخصی خود و خیرعام، فرق بگذارد؛ و باید آماده باشد كه برای كشور آن كاری را بكند كه در مناسبات خصوصی اشخاص ممكن است شرارت خوانده شود. او باید اقدامات نیمبند را كوچك شمرد؛ دشمنانی را كه نتوان به خود جلب كرد، باید كشت. باید ارتشی نیرومند داشته باشد، زیرا هیچ دولتمردی نمیتواند از توپهای خود بلندتر حرف بزند. باید ارتش خود را همواره سالم، با انضباط، و مجهز نگاه دارد؛ و باید، با تحمل مشقات و خطرات آشكار، خود را برای جنگ تربیت كند. در عینحال باید فنون دیپلوماسی را نیز تحصیل كند، زیرا حیله و فریب گاه از زور مؤثرتر و كم خرجتر است. معاهدات هنگامی كه برای ملت زیانبخش باشند، نباید محترم شمرده شوند، «یك فرمانروای عاقل نمیتواند و نباید، وقتی كه چنین احترامی به زیانش تمام میشود، و وقتی كه علل ایجاب كنندة آن معاهدات از میان رفتند، برقول خود استوار ماند.»
البته ذكر این نكته در اینجا ضروری مینماید كه هدف ماكیاولی از نگارش این جزوه رساندن كشور به حد بالای خیر و اعتلا بوده است و چنانچه خود وی میگوید: «وقتی كه رفاه كشور ما بهطور مطلق در نظر است، ما هیچگونه ملاحظة عدالت یا بیعدالتی، رحم یا ظلم، مدح یا قدح را نباید در ذهن خود راه دهیم، بلكه، باكنار گذاردن تمام امور دیگر، باید آن راهی را پیش گیریم كه وجود و آزادی ملت را نجات میدهد.»بنابراین میتوان دریافت كه ماكیاولی ناسیونالیست دوآتشه ای بوده كه برای اعتلای كشورش قیود اخلاقی را كه به قول خود وی صرفا در مناسبات اجتماعی كاربرد داشتند زیرپا گذاشته.نكته شایان توجه این است كه نظام فعلی حاكم بر ایران دقیقا همین آموزه ها را به كار میبرد منتها بدون در نظر گرفتن خیر و صلاح ملت بلكه برای بقای خویش و چپاول اموال عمومی چرا كه تجربه سی و یك ساله این نظام نشان داده كه توانائی و شاید خواست پیشرفت كشور و رفاه مردم را در سر ندارد.كشتارسران احزاب مخالف در خارج از كشور و مخالفان سیاسی وعقیدتی در داخل نمونه ای از پایبندی حكومت به این آموزه ها برای بقای خویش است
ماكیاولی در جائی دیگر میگوید: بهرهمند شدن فرمانروا از حمایت عام تا حدی ضروری است. اما اگر فرمانروایی باید میان ترس بدون عشق مردم از او، علاقة توأم با ترس مردم به او یكی را انتخاب كند؛ باید عشق را فدا كند.كه این آموزه به شكل كاملتری در شعار:النصر بالرعب آقایان تجلی یافته است.حكومتی كه بنیادش بر خون نهاده شد و رهبر فعلی آن نیز در كودتای انتخاباتی خرداد ماه سال گذشته گزینه اول ماكیاولی را برای بقا برگزید!
وی درباره خصوصیات یك رهبر نكات جالبی را میگوید كه میتوان تجلی عینی این نكات را در رهبری فعلی حاكم بر نظام یافت: فرمانروا باید دین را حمایت كند و خود در ظاهر دیندار باشد، معتقدات باطنی اوهرچه میخواهد باشد. درحقیقت، برای شهریار پرهیزگار به نظر آمدن بهتر است تا پرهیزگار بودن. گرچه شهریار به داشتن فضایل محتاج نیست، تظاهر به داشتن آنها برایش مفید است؛ مثلاً خوب است كه رحیم، مخلص، پاكیزهخو، دیندار، و صمیمی به نظر رسد؛ همچنین مفید است كه واقعاً دارای این صفات باشد، اما باید دارای ذهنی چنان قابل انعطاف باشد كه به هنگام ضرورت بهعكس رفتار كند. … باید دقت كند كه هیچ سخنی بر زبان نراند كه مبین پنج خصلت مذكور نباشد، و باید به دیدة كسانی كه او را میبینند و سخنش را میشنوند سراپا رأفت، ایمان، انسانیت، دین، و درستی باشد. انسان باید رفتار خود را رنگامیزی كند و بس ظاهرساز باشد؛ مردم چنان ساده و چنان غرق احتیاجات روزانهاند كه به آسانی گول میخورند.… هركس فقط شما را مینگرد، و فقط تنی چند میدانند كه شما چه هستید؛ و آن چند تن هم جرئت مخالفت با عقیدة اكثریت را ندارند.
وی همچنین عقید داشت كه برای دفاع از حكومت در برابر شورشهای اجتماعی و انقلابها باید یك گارد ملی مركب از شارمندان، و ترجیحاً دهقانان نیرومند معتاد به مشقت و زندگی در هوای آزاد، تشكیل شود و همواره دارای تجهیزات و تعلیمات خوب باشد. این گارد باید آخرین خط محكم دفاع از حكومت را تشكیل دهد.كه به عینه میتوان رفتار حكومت را در تشكیل سپاه پاسداران و بسیج در تطابق با این آموزه یافت.پیاده نظامهای این دو نهاد كه وظیفه سركوبی مردم را در خیابانها بر عهده دارند عمدتا از میان طبقات پائین اجتماع (مادی و فرهنگی) انتخاب میشوند و پس ازتزریق ایدئولوژی به مغزشان وظیفه سركوب مردم را بر عهده میگیرند!
پس از نگارش این كتاب فیلسوفان تقریباً به اتفاق شهریار را محكوم ساخته و سیاستمداران دستورهای آن را بهكار بستهاند. از فردای انتشار شهریار، هزاركتاب برضد آن منتشر شدند اما شارل پنجم آن را بدقت بررسی كرد، كاترین دو مدیسی آن را به فرانسه آورد؛ هانری سوم و هانری چهارم، پادشاهان فرانسه، حتی تا دم مرگ هم آن را با خود داشتند؛ ریشلیو آن را میستود؛ و ویلیام آو آرنج آن را زیر بالش خویش میگذاشت، چنانكه گویی میخواهد به نیروی اسمز مطالب آن را بهخاطر سپرد. فردریك كبیر، پادشاه پروس، رسالهای بهنام ضد ماكیاول به منزلة دیباچهای بر اعمال آیندة خویش، كه حتی از دستورهای شهریار هم فراتر رفته بود، نوشت. این تعلیمات البته برای بیشتر فرمانروایان چیز تازهای نبودند، جزآنكه به طرزی نابخردانه اسرار صنفی آنان را فاش كرده بود!!
در پایان شاید اظهار نظر هگل درباره این كتاب جالب باشد.وی میگوید: «شهریار»، همچون كتابی كه شامل فجیعترین ظلمها باشد، غالباً با وحشت به دور افكنده شده است؛ معهذا، آن كتاب محصول احساس شدید ماكیاولی از احتیاج به تشكیل یك كشور (واحد) بود كه او را برانگیخت تا اصولی برقرار سازد كه بشود كشورها را طبق آنها تأسیس كرد. فرمانروایان و فرمانرواییهای مجزا میبایست كاملاً از میان بروند؛ اگرچه اندیشة ما از آزادی با وسایلی كه او پیشنهاد میكند منافات دارد. … زیرا آن وسایل شامل بیپرواترین شدت عمل و انواع فریبها و آدمكشیها و نظایر آنهاست؛ با این حال، باید اذعان كنیم كه آن جبارانی كه میبایست منكوب شوند، بههیچ طرز دیگری قابل سركوبی نبودند.
باری هدف من از این نوشتار این بود كه به طور اجمالی نشان دهم كه حكومتی كه مدعی اول اخلاق است و ادعای الهی بودن میكند و اعتقاد دارد كه بر مبنای آموزه های دینی بنا نهاده شده تا چه حد آگاهانه یا نا آگاهانه بنیانش را بر اساس آموزه های ماكیاولی گذاشته و تاكنون نیز از طریق همین آموزه ها به بقای خویش ادامه داده است